وقتی تو با من نیستی!

 

یک ساعتی می شه که آلبوم جدید معین (طلوع) را با وجود همه غیراخلاقی بودن دانلود  و رعایت نکردن حق کپی رایت، دانلود کردم...این ترانه را خیلی دوست دارم! و نمی دانم ترانه سرایش کیست و فرصت جستجو در اینترنت را هم نداشتم...

برای تو عزیزترینم که این روزها بدجوری دلم هوای بودنت را کرده....

 

وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند

از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند

از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی

تکرار من در من مگر از من چه می ماند

 

غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی

غیر از غباری در لباس تن چه می ماند

از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟

از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟

 

وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند

از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند

از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی

تکرار من در من مگر از من چه می ماند

 

از من اگر کوهم، اگر خورشید، اگر دریا

بی تو میان قاب پیراهن چی می ماند

بی تو چه فرقی می کند دنیای تنها را

غیر از غبار و آدم و آهن چه می ماند

 

وقتی تو با من نیستی از من که می پرسد

از شعر و شاعر جز شب و شیون چه می ماند

 

وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند

از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند

از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی

تکرار من در من مگر از من چه می ماند

-----------------------------------------------------

پ-۱

هر چی گشتم نتوانستم منبع دقیقی پیدا کنم اما فکر می کنم ترانه سرای این کار اهورا ایمان باشد با ملودی از مرحوم بابک بیات...به هر حال اگر منبع موثق تری پیدا کردم می نویسم...

-----------------------------------------------------

پ-۲

آقای امیرقاسمی در برنامه این هفته اش به شدت سایت های را که ترانه های و آلبوم های جدید را برای دانلود در اختیار مردم قرار می دهند  نکوهش کرد . می دانم که نقص قانون کپی رایت آسیب رساندن به موسیقی و هنر است و به خصوص موسیقی کشور خودمان. اما می خواهم بدانم امثال من دراین سوی آب ها چگونه نسخه اصل را پیدا کنند؟ آن هم بدون وقفه چندین ماهه.. با کدام منبع تماس بگیریم که مطمئن باشد و پول بی زبان به هدر نرود؟

یا مبلغی که بابت هر آلبوم باید پرداخت شود- چیزی در حدود ۱۴ یا ۱۵ هزار تومان- برای ما در ایران به صرفه است یا نه؟ (البته میدانم که ارزش یک کارهنری با هیچ مبلغی قابل پرداخت نیست و باید برای هنر خرج کرد تا نابودنشود اما خوب...)فکرکنم همه مدافعان حق کپی رایت هم خودشان در این آشفته بازار بدشان نیاید به این سایت ها سری بزنند....

 

نظرات 7 + ارسال نظر
پسرخاله چهارشنبه 2 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ب.ظ

معین رو هر بار که میشنوم یاد اون کاست اولیش میافتم...نه نه قبل از اون کفتر کاکل به سر و از این حرفها ...کاست اول یا دوش بود ..همیشه منو یاد یه پیکان نمره ارومیه میندازه..برف و سرمای جاده قزوین...مکسال ...یادته؟

ارغوان پنج‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:13 ب.ظ

قشنگترین خاطره هام
با تو و از تو گفتنه.....

دلم یک دنیا تنگه برای یک لحظه با تو بودن و گپ زدن های بین راهی ...
دلم پر می کشه برای اینکه آژانس بگیرم و بیام به سمت خونت و سر راه کلی خوراکی بگیرم چون می خوایم فیلم ببینیم!
دلم تنگه برای اون همه رفاقت بین من و تو....
می دونم که دوباره همدیگرو می بینیم ... اما اینجا ... اینجا من گفتنی و دیدنی برات زیاد دارم, بهترین!
دارم ترانه رو می شنوم و اشکم دراومد!
الان رئیس عزیز میاد و باید جواب بدم که چمه؟!

* راستی دارم لپ تاپ رو می فرستم سفر! گردش اروپا! خودم که نمی تونم برم !دست کم اون بره! برای همین شاید یه خورده غیبت داشتم ... اما دلم همین جاست. یادت نره.

برای پسر خاله ... پنج‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:14 ب.ظ

معین, حالا با این ترانه که روی این خونه است خاطرات دیگری رو هم به همراه داره .. اما یک قدم عقب تر ... یا شاید هم چند قدم... همه چیز یادمه هنوز .. واضح و پر رنگ ... یک حیاط با صفا توی خونه ی خیابون دهم گوهردشت رو هم به یاد دارم .. خوب خوب .. انگار همین دیروز بود! ...کودکی ... پنچ یا شش سال ... مراسم ازدواج یک خاله مهربون .. و دائی نازنینی که برای عروس و داماد دوتا کبوتر گرفته بود و روی سرشون به شکل عروس و داماد کلاه و تور گذاشته بود!... دوتا کبوتر آزاد شدند و همه با خوشحالی ترانه کفتر کاکل به سر رو می خوندند.... و من و یک عزیز دیگر که چند سالی از من بزرگتر بود توی دنیای قشنگ کودکانه رو سرشون نقل می ریختیم! و چه شاد بودیم...یادم هست! یادت هست؟!

شهره پنج‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:24 ب.ظ http://www.azkhodbakhisch.blogspot.com/

روشنک عزیزم میدونم که دلتنگی خیلی بد و سخته . ولی باید تحملش کرد بخاطر روزی که دوباره لحظه دیدار برسه . امیدوار باش . برای هر دوی شما عزیزان بهترین‌ آرزوها رو دارم . سبز باشی .

رضا افشاری شنبه 5 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ب.ظ http://www.kolivar.blogfa.com/

سلام روشنک جان
این روزها انقدر حس تنهایی با من عحینه که حس میکنم خودم هم خلوتم رو شلوغ میکنم انگار که این خلوت حتی باید بدون خودم برگزار بشه . ممنونم که همیشه میایی و حق دوستی رو ادا میکنی
معین رو دوست دارم یک صدای ناب شرقی
موید باشی

رضا افشاری شنبه 5 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:34 ب.ظ

راستی روشنک جان نوشته ای رو به همین پستم اضافه کردم فرصت کردی بخونش
موید باشی

پسرخاله سه‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:48 ق.ظ

وقتی تو نیستی
نه هستهای ما چونان که بایدند، نه بایدها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخورم
عمریست لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره میکنم
باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز ، روزی شبیه فردا ، روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند
شاید امروز نیز روز مبادا باشد
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما چونان که بایدند، نه بایدها
هر روز بی تو روز مباداست
آینه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارند
آینه ها که دعوت دیدارند
دیدارهای کوتاه
از پشت هفت دیوار
دیوارهای صاف
دیوارهای شیشهای شفاف
دیوارهای تو
دیوارهای من
دیوارهای فاصله بسیارند
با دیوارهای تو همه آینه اند
آینه های من همه دیوارند


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد