بادبادک باز

 

سال گذشته با توجه به مطالب مندرج در اینترنت و روزنامه ها ، بالاخره موفق شدم رمان "بادبادک باز" اثر " خالد حسینی " نویسنده جوان افغان ساکن آمریکا را بخوانم. مدتها بود که با در دست گرفتن یک کتاب میل و اشتیاق وافری که برای رسیدن به سطرهای انتهایی در وجودم شکل می گرفت را حس نکرده بودم. رمان از انسجام ساختاری بسیار خوبی همراه با روان بودن قصه همراه بود و شاید تغییر نوع دید من ِنوعی از افغان هایی که هر روزه در گوشه کنار شهرمان می بینیم یکی از اثرات این رمان پرفروش جهانی بود. در مورد رمان «بادبادک باز» دو نکته دیگر را هم باید در نظر گرفت که ناخودآگاه خواننده ایرانى را از هر قشرى به خود جلب مى کند و آن هم یک تاثیر تمدن و فرهنگ ایران بر افغانستان (صحبت از شاهنامه در قسمت هایى از کتاب هست و صحنه هایى از آن، از جمله سهراب کُشان نقل مى شود و اسم پسر حسن سهراب است. پدر امیر براى دیدن مسابقه فوتبال از تلویزیون به ایران سفر مى کند. دوبله فارسى فیلم ها در ایران انجام مى گیرد و امیر تصور مى کند جان وین به فارسى حرف مى زند و...) و دوم بادبادک که در فرهنگ و سنت هاى ما سابقه تاریخى دارد و همه آنهایى که هم نسل من اند در زمان کودکى با این بازى سر و کار داشته اند.در کتاب «بادبادک باز» نیز همچنانکه از عنوانش برمى آید از همین سمبل براى دوستى امیر و حسن که از دو قوم پشتو و هزاره اند استفاده شده و همه صفحات رمان صلح و دوستى و برادرى اقوام و بازگشت به اصل و ریشه و فرهنگ و قومیت خود را تبلیغ مى کند و جنگ و ویرانى را مذموم مى شمارد و اما نکته مهمی که سعی شده در کتاب بیشتر روی آن تاکید شود، مساله برادر کشی است ،آنهم به یک شیوه نامتعارف به نام ترس و سکوت. نمونه های بارز آن هم از دید من ،سکوت امیر در صحنه تجاوز به حسن یا صحنه سنگسار زن قبه به سر و سکوت آن خیل عظیم جمعیت است.

 

اما دیشب بعد از مدتها که از خواندن این کتاب می گذشت ، موفق به دیدن فیلم آن شدم. در تمام مدتی که کتاب را می خواندم چهره امیر ، حسن و ... و حتی فضاهای داستان را مجسم کرده بودم و با دیدن فیلم لحظه به لحظه به تصویرهایی ساختگی ذهنم نزدیک تر می شدم و توان و هنر کارگردانان هالیوود در به تصویر کشیدن هر آنچه ناممکن است بار دیگر بر من ثابت شد. "مارک فوستر" فیلم را از چیزیکه فکر میکردم به مراتب بهتر وتا حد امکان وفادارتر به کتاب ساخته بود. همونطور که بازیگران کم سن و سال فیلم با وجود تازه کار بودن از عهده نقش شان برآمدند، همایون ارشادی و آتوسا لئونی و حتی شائون توب هم بازیگرانی بودند که در به تصویر کشیدن شخصیت های کتاب ، موفق عمل کردند ، هر چند معتقدم که همایون ارشادی یک سر و گردن از سایر بازیگران بالاتر است.

صحنه پرواز بادبادک ها بر روی شهر با هر کلک و حقه ای گرفته شده بی نظیر بود و هماهنگیش با موسیقی متن به خوبی حس رهایی را القاء می کرد ،در جایی خواندم که یکی از انتقادهایی که شاید بشود از فیلم کرد موسیقی و همینطور تیتراژ اولش است که علیرغم زیبایی بیشتر تم عربی دارد، نه از اِلِمان های خیلی سنتی و بکر افغانی استفاده شده و نه از سازهایی مثل هارمونیا و طبله، اما من در این زمینه تخصصی ندارم و از موسیقی آلبرتو ایگلسیاس‏  بر روی تصاویر زیبا بسیار لذت بردم. تنها امیدوارم افغانستان آخرین جایی باشد که غربی ها عرب فرضش می کنند گویی هر مسلمانی باید عرب باشد....

هرچند می دانم به تصویر کشیدن همه نکات و لحظه های کتاب در سینما با وجود زمان اندک سخت است و ناممکن اما معتقدم با همه وفاداری قابل تشخیص فیلم به کتاب ، فصل هایی بودند که شاید اگر بیشتر به آنها پرداخته می شد حس انتقالی فیلم کم از کتاب نداشت . بخش هایی مثل ، سختی هایی که پدر امیر در آمریکا برای امرارمعاش و تحصیل امیر متحمل شد یا حتی شخصیت علی پدر حسن که در فیلم اصلا به آن پرداخته نشده و مشکلاتی که امیر برای انتقال سهراب به آمریکا با آنها مواجه شد و از همه مهمتر نادیده گرفتن تمایل نازیستی آصف و علت تنفرش از قوم هزاره و چشمان سبز رنگ او - مهمترین دلیلی که باعث شد امیر در برگشت و در آن شمایل جدیدبشناسدش و از افکار پلیدش در مورد سهراب مطمئن شود - و نکته قابل توجه دیگر ضعف فیلم در برابر چگونگی دگرگونی درونی امیر است. امیر، همان پسرک ترسو، تصمیم به بازگشت به افغانستان برای نجات پسر حسن از چنگ آصف که اکنون یکی از افراد ارشد طالبان است را دارد. فیلم در برابر اینکه چگونه امیر متحول می شود اطلاعات قابل توجهی را ارائه نمی کند چرا که امیر حتی تا لحظات آخر قبل از سفر به افغانستان هنوز آن ترس را با خود به همراه دارد، اما فیلم نمی تواند درک درستی از این تحول را برای مخاطب خود جا بیندازد....

 

در مجموع باید گفت "بادبادک باز" همانند کتابش ، فیلمی صمیمی و قابل توجه است.

و پایان خوش فیلم و کتاب، سمبول واضح بادبادک همچون رهایی و آزادی را به کار می‌گیرد و  سهراب خرد سال را نشان می‌دهد که، در بهشت آرامش بخش کالیفرنیا، آنچه را که از پدرش دریغ شده بود به دست می‌آورد ....

 متاسفانه آنچه مسکوت می‌ماند و غم انگیز است ، سرنوشت کنونی مردم و از همه مهمتر کودکانی است که در برزخ میان حکومت تحت الحمایه ناتو و سربازان آمریکایی و حضور شبح وار اما واقعی طالبان، هرگز پای‌شان به سرزمین موعود آمریکا نخواهد رسید.

نظرات 11 + ارسال نظر
سمیر یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:41 ق.ظ http://www.daftareeshghnevis.blogsky.com/

شعر دیگر ننویسید که اشعار مرا دزدیدند

نه فقط شعر مرا سینه تبدار مرا دزدیدند

همه اندیشه ام این بود که دنیا پاک است

این قدر ساده نباشید که افکار مرا دزدیدند

شعر من وعده دیدار من و لیلا بود

ای رفیقان به خدا وعده دیدار مرا دزدیدند

شعر من جامهء من بود که بی آن لختم

لخت و عریان شده دل جامه و دستار مرا دزدیدند

از سمیر این یک نصیحت بشنوید

شعر دیگر ننویسید که اشعار مرا دزدیدند
..............................
یا حق

ارغوان دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:21 ب.ظ

سلام عزیز جونم. ندیدم فیلم رو! با اینکه اینجا اکران شده بود!!!

اسد وجودی سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:10 ق.ظ http://http://asadvojoudy.blogfa.com/

سلام
خوبید
مرسی از لطفتون

فراز(سروش هدایت راد) سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:29 ق.ظ http://www.bkhabar.blogfa.com

من کتابو بیشتر از فیلم دوست داشتم اگر چه کلا در درک سینما اقتباسی ضعیفم البته خواهرم که ادبیات نمایشی خونده میگه به مرور می تونم بهتر بفهممالبته اگه رنده بمونم

زهراکشوری سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:45 ب.ظ http://hasty00.blogfa.com/

خیلی وقت نیس که کتاب خوندم. همون باعث هزار خورشید تابانش هم بخونم. جنگ چیز بدیه . جنگ چیز بدیه برای همینه که هیچ وفت هیچ افغانی‌ها را جور دیگه ندیدیم. این سوال که چرا من هیچ به اینکه افغانی چه احساسی داره فکر نکردم توسطر سطر کتاب هزار خورشید تابان تو ذهنم رژه می رفتم. راستی دلم یه بادباک بازی درست و حسابی می خوا د.
راستی سلام نازنین

ساناز صفایی یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:04 ب.ظ http://sanazsafaee.blogfa.com/

پرنده خوبی؟!

حسن علیشیری دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:55 ق.ظ http://memoir.blogfa.com

یادداشت خوب و جامعی بود عزیزم، قبلا هم در مورد خیلی ازاین نکات با هم صحبت کرده بودیم. باید پذیرفت که سینمای اقتباسی همیشه از کتاب ها گامی عقب تر است اما به هر روی من هم که کتاب را نخوانده ام فیلم را دوست داشتم. تحلیلت در مورد نقاط ضعف فیلم هم منطقی است. ای کاش کارگردان دقت بیشتری در شخصیت پردازی امیر بزرگسال و پدرش می کرد.

دخت هرمزگانی دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:16 ب.ظ http://www.bangeree.blogsly.com

سلام دوست عزیز
چندگانه ی قابل تعمقی نوشته اید .
کاش غربیها هر مسلمان را بدید عرب نمی دیدند !!

کاملا درست فرمودید ..گاهی وقتها فیلم ها واقعیتها را آنچنان که کتابها می نویسنند نمی تواتنند به چشم بیننده برسانند .

شاد و موفق باشید

ارغوان دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:36 ب.ظ

روشنک جون. من نت ندارم عزیز که بیام اینجا بنویسم! از خونه ی همسایه نوشتی از پرسپولیس خودمون هم بنویس! من بیام نظر بدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یادته تو سینما واسه بعضی فیلم ها چه اشکی میریختم؟! دیشب اینجا با پرسپولیس بعد از مدتها همون جوری شدم! جات خالی!

سعید پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:50 ب.ظ http://f10.blogsky.com

سلام دوست عزیز وبلاگ باحالی داری امیدوارم موفق بشی.اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟

علی آزادی پنج‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:52 ق.ظ http://lyrics63.blogfa.com

سلام ...

وبلاگتون زیباست .

البته وبلاگ قبلیتون رو هم لینک داشتم تو پیوندام .

با یه ترانه برای کوچ خواهرم به روزم و منتظرت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد