از همه جا

(1)

برو مسافر من برو سفر سلامت 
 نگو که روز دیدار بمونه تا قیامت
 تا وقتی زنده هستم منتظرت می مونم
 برو خدا به همرات دردو بلات به جونم
 این لحظه های آخر بگو می مونی پیشم
 از فکر رفتن تو دارم دیوونه میشم   
 برو مسافر من برو سفر سلامت
 نگو که روز دیدار بمونه تا قیامت ... 

مامان از پیشم رفت به یک شهر دیگه. این روزها تحمل نبودنش خیلی بیشتر از اونی که فکر می کردم سخت و تلخه. دوست ندارم توی راهروهای اداره قدم بزنم ، به صندلی کناری ام در سرویس نگاه کنم ، صفحه مکاتبات اداری را باز کنم و پیغامی از او نداشته باشم...نه دیگه حتی گذر از کوچه خاطره ها را هم نمی خواهم. بدون حضور فرشته مهربان زندگی ام چقدر همه چیز کسل کننده و یکنواخت شده. هنوز نرفته دلم برای یک لحظه ماندن در آن آغوش گرم و مهربان لک زده...اما می دونم باید می رفت. این روزها رضای مهربانمان بیشتر از من به حضور گرمش نیاز داشت.

دلم برای دیدنت تنگه مامانم....  

(2) 

دوره های کسل کننده اداره بالاخره هفته بعد تمام می شوند ، هر چند دوستان زیادی پیدا کردم و برای مدتی باز هم حس و حال دوران دانشگاه به سراغم آمد اما مسیر طولانی هر روزه و چهارماهه و عقب افتادن کارهای اداره و تکالیف زیاد و سنگین اش خیلی سخت بودند.  

(3)

توی این دو ماهه اخیر با همسر گرامی به شدت درگیر دیدن سریال Lost بودیم و بالاخره فصل چهارم آن هم تمام شد و ما هم مثل نیمی از مردم دنیا باید منتظر شروع فصل جدید آن بمانیم و این انتظار چقدر سخت است.

سریال پر هیجان و جذابی است و حتی دیدن یک قسمت اش ، حس و علاقه ای برای دیدن سریال های ایرانی باقی نمی گذارد.  

(4)

حالا بی تو

هر شب با همان دمپایی ابری

تنها به سمت خاطره های بارانی می روم

و برمی گردم.

حالا بی تو

دست های خالی ام را

گریه ها پر می کنند

رو راست بگویم ، عزیز!

بعد این همه سال دوری

هنوز نه آوازی بلدم ،

نه رقصی،

اینجا عشق

پایات خوش فیلم های هندی را ندارد!   "شهرام بهمنی – از کتاب ماه مردادی که بی تو می آید" 

باورم نمی شد وقتی بعد از پایان مکالمه حسن با دوست رضا ،شنیدم که آن دوست مشترک ، شهرام بهمنی است . تازه بعد از این همه سال فهمیدم شاعری که حسن در روزهای تلخ دوری مان ، در روزهای بی هم بودنمان اشعارش را برایم می فرستاد و من لبریز آن احساس ناب می شدم ، شهرام دوست رضا و همسایه قدیمی روزهای کودکی در آن شهر داغ و کوچک است. باورم شد که دنیا کوچکتر از اونه که ما تصور می کنیم و یک دنیا خاطره دوباره زنده شدند . چه حس غروری پیدا کردم که یکی از آن بچه های " ماهشهر ،کوی سعدی ، خیابان چهارم" امروز به یکی از بهترین شاعران این روزهایمان تبدیل شده...

فرو می رود

به تن روز

به لباس نو

به لبخندی که تازه از خانه بیرون زده است.

شرجی

و شاعری

که در انتهای چرخ های کمرنگ ترمز ایستاده است

به ماه شهر خوش آمدید

اینجا

دنیا

تمام

می شود.  (شهرام بهمنی)  

(5)

بدون حروف فارسی روی کیبورد ،تایپ کردن فاجعه است....

نظرات 12 + ارسال نظر
فراز (سروش هدایت راد) دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:51 ق.ظ http://www.bkhabar.blogfa.com

سلام دوست جون
می بینی! وابستگی ها به مامان ها تا دنیا هست ادامه داره راستش من فقط تعریف سریال رو شنیدم خوش باشی به همسر گرامی سلام برسون

پیمان دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:00 ب.ظ

سلام همکلاسی:
خوبی؟ راستش منم که از طرفداران پروپا قرص این کلاسها بودم دارم خسته میشم.
این دوره مکاتبات انگلیسی خیلی سنگین و طاقت فرسا بود. فردا امتحان میانترم داریم و یه عالمه درس باقیمانده که من هنوز فرصت نکردم 1 نگاه بهشون بندازم.
فکر کنم استاد دوره آشنایی رو با تدریس در دانشگاه اشتباه گرفته.من کلا از جو کلاس شما بیشتر خوشم میومد هر چند اینجا هم چند تا دوست دیگه پیدا کردم.
نوشته هاتون مث همیشه زیبا هستند. در مورد Lost تعریف زیاد شنیدم سعی می کنم حتما DVD شو تهیه کنم و ببینم.
البته بعد از امتحان!!!
شاد و موفق باشید.

حسن علیشیری دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:13 ب.ظ http://www.alishiri.com

1)آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست/هر کجا هست خدایا به سلامت دارش!...دلتنگی از آنِ هر دوی ماست اما خوب می دونم که عمر هیچ دوری دراز نیست 2) فکر می کنم من بیشتر از تو واسه تموم شدن این دوره ها روز شماری می کنم!! 3) درباره Lost بسیار گفته اند و نوشته اند. همین که باور کنیم تلویزیون هم می تواند سریال بی نقص و هیجان انگیز تعریف کند معرکه است 4) دنیای ما خیلی کوچک است، جایی شبیه سلول فیلم پاپیون که با چهار قدم به انتها می رسد. شهرام بهمنی عزیز هم جایی گوشه همین سلول بود که یافتیمش. هم محلی کودکی های تو و رفیق شاعر چند سال پیش من!

مریم توفیقی سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:45 ق.ظ http://tofighee.persianblog.ir

سلام به روشنک بانو احوال شما؟
۱
سخته دوری از مامان ها . هرچند به نظر مامانم من تازگی کمی دل سنگ شدم و بیشتر تاب دوریشو میارم . میگن بچگی ها عاطفه ام و وابستگی ام بیشتر بوده ! ولی خودم فکر میکنم الان خود دار تر از گذشته ام و تحملم کمی بیشتر شده ! (حمل بر خودستایی نشه )
۲ خوشحالم و تبریک که تموم شد . ولی من خودم در چنین مواقعی دلتنگ همون لحظه های طاقت فرسا میشم .
۳ دروغ چرا ندیدم
۴ چه زیبا بود و دلنشین شعرهای شاعر
۵ ممنون که عابر کوچه های اردیبهشتی ام شدی روشنک عزیزم .

فراز (سروش هدایت راد) چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 08:44 ب.ظ http://www.bkhabar.blogfa.com

سلام دوست جون به روزم بیا منتظرتم ها!!!!

ارغوان پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:21 ب.ظ

با داداش حسن موافقم.....

فراز(سروش هدایت راد) یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:17 ب.ظ http://www.bkhabar.blogfa.com

بیایید که صدای آخرین نفس های وبلاگ بی خبر و شاید نویسنده اش را گوش کنید.

قفس ترانه پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:19 ق.ظ http://http://www.ghafasetaraneh.blogfa.com/

سلام
تازه شدم بدیدارم بیا

میثم یوسفی یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:21 ق.ظ http://yabanu.blogfa.com

ما مشتاق دیداریما. میسر نمی شه!

حبیبی چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:48 ب.ظ http://http://www.hooshng.blogfa.com/

سلام
به ماهم سر بزنین

امیر پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:22 ب.ظ http://to-fall-in-love.blogfa.com

خوب بود

..... شنبه 6 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:28 ق.ظ http://169169.persianblog.ir

سلام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد