یکی نیست بگه آخه اداره اومدن نداره دیگه این روزها..اونهم اینهمه راه از یک شهرستان،نه یک مرکز استان آینده به پایتخت ، فقط واسه دو ساعت کارکردن و دوباره اینهمه راه رو برگشتن...انصاف ندارند که..بالکل تعطیلش می کردند بهتر بود.
ساعت 9 که می رسیم یک عده مشغول روزه خواری اند و مراسم صبحانه و بقیه در حال چرت زدن اول صبح که به خدا بعد سحر نشد بخوابیم.
ساعت 10 تا 11چرت پریده و برای حلال شدن پول قلمبه اون روز و هدر نرفتن زحمتشون واسه اداره اومدن ، این پرونده ها رو می چینند رو میز و هی ورق می زنند و چشمهاشون چنان به صفحه مانیتور زل زده که انگار در حال کشف باقی اعداد اعشار عدد پی هستند و نمی کنند صدای اسپیکرشون رو قطع کنند تا پیام دهنده مسنجر آبروشون رو نبره...
از ساعت 11:30 تا حدود ساعت نماز که یا باید بروند بانک یا توی طبقات در حال دید و بازدید اند و از بعضی اتاق ها که هیترهای گرم کننده دارند هم عجییییب بوی غذا می پیچه تو سالن.
ساعت 12:30 به بعد هم همه تو صف دستشویی اند برای وضو و مراسم نماز و بعد هم دعا و تا به خودشون بیان ساعت 2 است و تو صف کارت زنی برای رسیدن به سرویس و خانم ها هم زودتر میان بیرون تا مبادا سبزی های تازه و بسته بندی شده دو تا پسرک سبزی فروش جلوی اداره تمام شه...
و این بود ماجرای کارکردن ما در روزهای ماه مبارک رمضان که هم مهمانی خداست و هم مهمانی بی خیالی در ادارت.
پ.ن : مطالب بالا درمواردی برای خود بنده هم صادق است و ادعا نمی کنم که کارمند نمونه ام ، نمونه بارزش اینکه یک عدد لیموی ترش در دهانم در حال مزه مزه شدن است و دو تا دستام در حال تایپ برای به روز رسانی وبلاگ و کیف ام آماده روی میز برای فرار به سوی سرویس....
بسی خوش گذشت !
همین کار های ما راه نمیفته پس بگو چه خبره !!!
سلام همکار:
یادداشت جالبی بود! من چند باری برای کارای اداری به اداره شما سر زدم...خوبیش اینه که باز شما یه در و تخته ای دارید که با خیال راحت در اتاقتون رو ببندید این یعنی احساس امنیت بیشتر مگه نه؟ ما پارتیشنی ها که همونو هم نداریم...در اتاق کوچک و بدون پنجره کیپ تا کیپ (face to face) نشسته ایم! در هر صورت اینجا از بوی غذا و ... خبری نیست و آبدارخونه هم سه قفله شده...هر چند که دیده شده بعضیها چجوووور زیرآبی می رن!
در مورد راندمان کار در این ماه مبارک خدمتتون عرض کنم که مگه باقی سال چطور بوده که حالا نیست؟!! بازم خدا بهشون خیر بده که شرایطی رو فراهم کردن که لااقل اون عده که اهل عبادت هستن با خیال راحتتری به کاراشون برسن و امیدوارم که مارو هم دعا کنن!
با تایید نظر ارغوان اعلام می کنم باباب وجدان بیدار .مبشه هر دوتاتون یه سری بهمن بزنید.
آیا زمان بازگشت تو فرا نرسیده است. پیش از آنی که نفسی نباشد. پیش از اینها که می شناختمت. حال بهتر داشتی.
روزها بیهوده و تباه از پس هم می گذرند. بی آنکه کاری برای پیشرفت خود کرده باشیم. حتی روز به روز از خدا دورتر و دورتر می شویم. بایدهای ما جای بایدهای او را می گیرد. و نبایدها ما جای نبایدها. برایش راه را از بیراه مشخص می کنیم. آه دریغ از چرعه ای بندگی. تمام حرف های زیبایی هم که بلدیم. لافی بیش نیست. اما لحظه ای میرسد. لحظه ای که خیلی دور نیست. و پشیمان می شویم. از انکه بندگی نکردیم. همانطور که وقتی عزیزانمان رفتند پشیمان شدیم که چرا با آنها همانی نبودیم که باید. ناقوس مرگ اولین ضربه هایش را نواخته هیچ کس نمی داند ناقوس مرگش چندین ضربه دارد. پیش از سقوط هشیار شویم. راهی که می رویم درست نیست. برگردیم. کمی بندگی کنیم. شاید .....
سلام بر همسر گرامی و خواهر عزیزتر از جانم! از زمان این مطلب که خیلی گذشته! پس غرض از این پیام تبلیغ در مورد وبلاگم است. شاد باشید
سلام فیس بوک که نمی آیید آپم نمی کنید.از سلامتیتون یه خبری بدید .البته روشنک جان در فیس بوک نظرت رو دیدم مرسی دوست جونام
سلام
با ترانه ای به روزم. خوشحال میشم سر بزنین و نظری بدین.
درود بر شما
جالب بود
پاینده باشی
امور ادبی سازمان فرهنگیهنری شهرداری تهران برگزار میکند:
عصر شعر و ترانه
سهشنبه، ٦ بهمن ١٣٨٨، ساعت ١٦، فرهنگسرای ارسباران*
با حضور شاعران و ترانهسرایان مطرح کشور از جمله «عبدالجبار کاکایی»، «سیدعباس سجادی»، «اهورا ایمان» و....؛ و اجرای موسیقی زنده توسط «سروش کریمی»**
همراه با اهدای جوایز به آثار برگزیده
* پل سیدخندان، خیابان ارسباران، فرهنگسرای ارسباران
** سروش کریمی: خوانندهی «اخراجیها٢»، «زنها فرشتهاند»، «در شهر خبری نیست»، «رئیس» و...
جهت کسب اطلاعات بیشتر با تلفنهای ٢٢٢٦٠٢٨٩ و ٢٢٢٦٤٠٥٧ تماس حاصل فرمائید.
خبر شنیدم داری شکوفه می زنی درخت سیب های سبز یادته منو؟ دلم برات تنگ سده ذختر.