ساقیا آمدن عید مبارک بادت!

زمستان هر چه بود تاریک و طولانی
دل ما هر چه شد سرد و زمستانی
زمین اما به دور از کینه ی بهمن
نشسته با گل و خورشید به مهمانی

به شاد باش شمیم بارش نم نم
به فال نیک دیدار گل مریم
بیا تا یک نفس شکرانه ی امروز
به داغ دل فراموشی دهیم با هم


بزن ای طبل باران
برقص ای بید مجنون
رسیده پچ پچ گل
به گوش خاک محزون
بیائید سفره ی عید
بچینیم قاصدکها
هزاران سین تازه
به جای سوگ و سرما

تماشا کن در آینه ی نوروز
نمیبینی غبار قصه ی دیروز
مبادا بر چلیپای شب سرما
مسیحائی چنین بخشنده و دلسوز                  (زویا زاکاریان)

 

زمستان تاریک و سرد داره کم کم بارش را می بنده و میره. میره تا 9 ماه دیگه دوباره برگرده، هر چند این روزهای آخر سال همه تلاشش را میکنه تا نشانی از سوز و سرماش به جا بگذاره اما باز هم تابش اشعه های خورشید و حس رسیدن بهار اون را به عقب می زنه...

سالی که گذشت پر بود از اتفاق. گاه خوب و گاه تلخ! اما گذشت، همه روزهاش گذشتند و خاطره هایی درذهن مان باقی گذاشتند.

شروع امسال با بزرگترین اتفاق زندگی ام همراه بود. ازدواج! شاید بهار های گذشته هیچ وقت فکر نمی کردم که روزی دست در دست حسن بدهم و پایه های یک زندگی مشترک را بسازم.شاید اصلا فکر نمی کردم که در ایران ماندگار باشم و ارغوان به تنهایی بره . اما خدا خواست ، ما خواستیم و همت کردیم و شد! شکر...

 

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست     آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود    در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست (حافظ)

 

اتفاق دوم ترک محل کارمان بود.من و ارغوان هر دو با هم، درست فردای روز نامزدیم! محیط پر از تنش و زدوبند شرکت خصوصی در آستانه ورشکستگی را رها کردیم وخانه نشین شدیم. چندان هم بد نبود! استراحت روحی و جسمی. فرار از سرو کله زدن با یک عالمه کاربر زبان نفهم که باید همه اطلاعات سازمانشان را وارد کامپوتر می کردند و حتی بلد نبودند ماوس را دست بگیرند....

اتفاق سوم قبولی ام در هفتخوان رستم شرکت نفت بود و ورود به این سازمان بزرگ. چون از اول در یک خانواده کاملا نفتی! زندگی کرده بودم جذابیت های این اسم بزرگ برایم جالب نبود و حالا که 7 ماه است مشغول به کارم هر روز بیشتر از قبل می فهمم که آواز دهل شنیدن از دور خوش است...یک سازمان کاملا بی روح و ساکن! با کارمندانی که 50 درصد به بالایشان کار نمی کنند و فقط وقت نهارو در رستوران دیده می شوند و باقی ساعات نامرئی اند! سیستمی کاملا متکی به بند "پ" و ریش و تسبیح و انگشتر عقیق! فعلا تنها دلخوشیم اینترنت پر سرعت اش است .خدا عاقبتمان را به خیر کند....

اما تلخ ترین و شاید به گونه ای بهترین اتفاق امسال رفتن ارغوان بود.

بهترین همدمی که تمام 6 سال گذشته لحظه به لحظه کنارم بود و همنفس ام ، از ایران رفت! لحظه خداحافظی با او برایم تلخ ترین لحظه بود. دوست داشتم چشمانم را ببندم و اشک هایش را نبینم. می دانستم که برای ادامه مسیر زندگی اش رفتن بهترین کار است اما دل کندن همیشه سخت است. اولین بهار بدون او بودن را بعداز اینهمه سال تجربه می کنم و می دانم که دلتنگ بوی عیدی و بوی ترمه جانماز مادربزرگش است...می دانم قلب مهربانش اینجاست.می دانم روحش کنار من است هر گاه که بخواهم .

سالی که گذشت پر بود از هزاران اتفاق ریز و درشت دیگر. عزرائیل کمر همت به بردن هنرمندان بزرگ و کوچک کشورمان بسته بود و تا این روزهای آخر هم بی کار ننشسته . هنرمندانی که خاطره ساز روزهای بی شمارمان بودند.روحشان شاد و یادشان گرامی...

و اما امسال سومین بهاری است که بابا کنارمان نیست.در آستانه بهار و نزدیک شدن به روز بزرگ زندگی ام و در جشنی که دوست داشتم بود و دوشادوش ام قدم می زد ، نیست! این روزها بیشترازهمیشه دلم برای بودنش تنگ می شود.برای بحث کردن و قهر کردن، برای نوازشش و صدای تک سرفه هایی که موقع ورود به خانه در حیاط می پیچید ، برای بوی خوش عطرش ، برای مجله ها و فیلمهایی که برایم می خرید و برای هزاران خاطره دیگر...

 

 هیشکی مثل تو نبود
 ساده مثل بوی پاک اطلسی
 یا بلوغ یه صدا  میون دغدغه ی دلواپسی
 تو غرورت مثل کوه

 مهربونیت مثل بارون ، مثل آب
 مثل یه جزیره ، دور
 مثل یه دریا ، پر از وحشت خواب
 هیشکی مثل تو نرفت
 هیشکی مال تو نموند.(ایرج جنتی عطایی)

 

یک سال دیگر از زندگی مان گذشت، خوب و بد ، تلخ و شیرین گذشت و دقیقه هاو ثانیه هایش هرگز دوباره برنمی گردند. کاش یادمان بماند قول ها و قسم هایمان ، عهد ها و پیمان هایمان. کاش چشمانمان خوبی ها را ببینند و بر بدی ها بسته شوند ، کاش دستانمان یاریگر هزاران دست محتاج و لرزان باشند و گوش هایمان شنوای راستی و صداقت...

نوروزتان آفتابی تر از همیشه . امید به سالی پر از شادی و موفقیت برای همه شما و برای عزیزترین های زندگی ام!هفت سین تان سبز و تازه و روزهایتان آفتابی و شاد.

 

 

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد     عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد    چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد(حافظ)