و باز هم برف...

 

هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی....

 

خیلی سرد است و دستهام به سختی می توانند کلیدهای کیبرد را لمس کنند. دیشب با کلی امیدواری منتظر اعلان تعطیلی ادارات بودیم که نشد و برفی هم که می بارید آنقدر زور نداشت که باز هم یکی دور روز تعطیلی نصیب این کارمندان همیشه تنبل بکند . از گرمای پتو به سختی دل کندم و راهی شدم. طبق معمول گازوئیل گرامی در باک سرویس عزیزمان یخ بسته بود و ما ماندیم و راهی دراز تا تهران بزرگ . دلم می خواست برگردم ، گرمای پتو صدایم می کرد اما مادر عزیز ، این کارمند نمونه، مجبورم کرد که راه رفته را ادامه بدهم. به سختی یک اتومبیل به گمانم مدل 53 یا 54 یافتیم و از بین جمعیت مشتاق کار جستی زدیم و خودمان را جا دادیم. دریغ از گرمای بخاری ، سعی کردیم با گرمای نفس نوحه خوان زنجانی که مدام در بین شیون و ناله شماره تلفن و آدرس اش را اعلام می کرد ، کمی گرم شویم که نشد!! جاده قدیم بود و سرما و مسافران از مترو یخ بسته جدا شده وسط خیابان و ناله و فریاد نوحه خوان به ترکی و فارسی و زور زدن پیکان قدیمی برای عبور از سربالایی ها...روزگار عجیب غریبی است نازنین! خدا پدر و مادر جمیع پلیس های مملکت را بیامرزد که راه بر اتومبیل پلاک قدیمی و بدون طرح ترافیک ِ ناجی ما نبستند و ما تا سر چهارراه اداره مربوطه یک سره آمدیم. از بین توده های مانده برف و یخ ترسان ترسان به امید گرمای مطبوع فن های دوست داشتنی اداره ، گذر کردم و دریغ...امیدم ناامید شد، گازو گرما یُخ(یعنی نیست، یا خبری نیست، این ترکی خواندن دو ساعته بغل گوش های گرامی تاثیر داشته گویا).حالا ما مانده ایم تنهای تنها در بین کار و سرما...

توی این مدت آنقدر فیلم دیده ایم که شمارشان از یاد رفته ، به قول فروشنده شهر قصه : در مدل های مختلف ...ساقه بلند ، ساقه کوتاه (نه اینها که نشانه های تبرج بودند به گمانم ) خلاصه تلاش من و همسر گرامی در این راستا بود که فیلمی دیده نشده نماند ، وسترن – رمانتیک – ترسناک – گنگستری و ... و باید تا مراسم اسکار - اگر بساطش مانند گلدن گلاب برچیده نشود - همه فیلم های منتخب را ببینیم مبادا عقب بمانیم .جای همه دوستان خالی و امید که هیات محترم دولت باز هم تعطیلی منظور فرمایند تا 4 فیلم باقی مانده در قفسه را هم بی نصیب نگذاریم – آمین. تازه در حال از دست دادن افرای بهرام بیضایی عزیز هم هستیم ،هر چند هنوز ۲۵ روز از اجرای ۳۶ روزه اش مانده  ، سرما دور شو!

دوستان ما سفارش خرید نان و پودرماشین لباسشویی را می دهند فراوان که گویا این روزها کالاهایی هستند نایاب – مثل همان موردی که آقای دکتر عزیز می فرمودند ارغوان جان، یادت هست که؟ - آنهم در شرایطی که دم از وفور نعمت می زنیم .گاز که دیگر هیچ ، شرکت گاز با زیرنویس های درشت و بد رنگ اش مابین همه تصاویر ارسالی مرتب هشدار کم مصرف کردن و درست مصرف کردن را می دهد یک نفر باید زنگی بزند که به خدا نیست! برای نیستی که نمی توان درست مصرف کردن را آموخت ! ما همه درزهای خانه مان که هیچ دستشویی خانه مان را هم (گلاب به رویمان البته)عایق کاری کردیم آنهم با چسب و پلاستیک و درز گیر باز هم درجه اش از استانهای سردسیری بیشتر است و آدم کارش فراموش اش می شود آنجا آنوقت می گویند درست مصرف کن! باز هم صدرحمت به بخاری برقی کوچک مان که بادی مشابه سشوار تولید می کند تا اندکی قندیل بستن فراموشمان شود...از در و دیوار هم که ملت خوش ذوق پیامک های سرخوشانه در راستای عید برف و مصرف حبوبات و روشن کردن بخاری اضافی می فرستند اما دریغ! دریغ از رگ غیرتی که به جوش آید. به قول رئیس گرامی ،ما که شرکت اصلی تولیدکننده نفت و گاز هستیم و ساکن پایتخت (یا حومه آن) در حال یخ بستنیم چه برسد به ملت عزیز در نوشهر و گلستان...

امید که روزگار گرم تری از راه برسد ما که خسته شدیم از هاف هاف کردن در شال گردن های پیچیده دور گلو و صورت و ایجاد اصطکاک بین دستها و چند لایه پوشیدن شاید فرجی شود و نیمچه گرمایی حاصل. این روزها نیمی از مردم مثل پنگوئن راه می رونداز بس که لایه های تن شان زیاد شده . یکی از اساتید عزیز در جمع دوستان می گفت : مارک دار بخر ، راحت باش! و من مخالفت می کردم که پول حیف است به جای مارک رود ، حالا در همین جا اعتراف می کنم که به شدت به این جمله ایمان آورده ام چون هنوز نم روی کفش هایم خشک نشده و این پالتوی مثلا گران هم هیچ گرمایی نصیبم نکرده . استاد حق با شما بود اساسی ، "غلام قمرم" ، باور کن!

هنوز سرمای ایران عزیزمان از مرز 30 - نگذشته ، یعنی هنوز با کانادایی شدن مسافتی بس دراز داریم، امید که خورشید بر عبور ابرهای سیاه غلبه کند و شاید اشعه ای اندک نصیب ایران ما شود(چی شد....)

ماه محرم هم که از راه رسید و نمی دانم جوانان ایران زمین در این سرما هم توانی برای مصرف انواع ژل و لوازم آرایشی و پیاده روی تا نیمه های شب دارند یا نه؟ امام حسین که بدجوری فراموش می شود این روزها...هر چند در این سرما صحبت از گرمای کربلا و تشنگی اندکی غریب است! شرکت در مراسم پرشور انتخابات هم که ...بماند!

شاد باشید و گرم