عشق لالایی بارون تو شباست...

ای عاشقان، ای عاشقان دل را چراغانی کنید

ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنید

 

روز عشق، عشق روزانه .... مگه میشه عاشقی روزانه باشه؟! نه من امروز حال ندارم عاشقی کنم! یا مثلا، فردا روز عشقه پس باید نشون بدم که عاشقم! ... این قانون و چهارچوب رو برای عشق نمی‌فهمم.

این روز والنتاین هم بهانه‌س (بهانه‌های عاشقانه‌س!)، برای شادی وگرنه کدوم عاشقی می‌تونه فقط یک روز در سال عشقش رو عزیز بداره و رنگ‌های سرخ پشت ویترین مغازه‌ها یادش بیارن که روز عشقته و بقیه روزها مثل یک عادت از کنارش رد بشه.....

من عشق انحصاری‌ای ندارم!! اما روزگاری عاشقی رو تجربه کردم مثل همه وقایع زندگیم، غریب‌تر از عشق‌های معمولی بود و شاید دلیل رفتن و فرار از روزهای پشت‌سر ... اما امروز همه‌ی کسانی که توی سرنوشت من به نحوی حضور داشتن رو عاشقانه دوست می‌دارم و هر روز به یادشونم.

 

باید عاشق شد و خواند
 
باید اندیشه کنان پنجره را بست و نشست
 
پشت دیوار کسی می گذرد می خواند
 
باید عاشق شد و رفت
 
چه بیابانهایی در پیش است
 
رهگذر خسته به شب می نگرد
 
می گوید : چه بیابانهایی باید رفت
باید از کوچه گریخت...

(م.آزاد)

 

برای همه‌ زوج‌های عاشقی که می‌شناسمشون و همه‌ی اونهایی که نمی‌شناسم! آرزو می‌کنم که روزهای خوشی در انتظارشون باشه .. برای دو عزیز عاشقی که از هم دورن، از صمیم قلب دعا می‌کنم که ولنتاین دیگه در کنار هم باشن و این همه دوری رو از یاد ببرن....

فقط یه چیزه دیگه... به اونهایی که هنوز عاشق نشدن میگم که اگه یه روز عاشق شدین، نترسین از گفتنش ... من امروز می‌فهمم که عاشقی رو باید بلند بلند فریاد زد ... برای به دست آوردنش خیلی تلاش کنین اما اگر رفت و نموند، باز هم باور کنین که نباختین که به قول سهراب بهنرین چیز رسیدن به نگاهی‌ست که از حادثه عشق تر است.... و شما به اون بهترین رسیدین..

 

شاد و خوش باشین.