تقویمم سه روز جلوتر نیست! ترسیدم اینترنت درست و حسابی اون روز گیرم نیاد! برای همین به جای ۱۶ اردیبهشت امروز خانه رو به خاطر تولدت به روز میکنم!
یادش به خیر اون سالهایی که روز تولدت خونهتون جمع میشدیم و بیدغدغه میخندیدیم. یادش به خیر آخرین بار صحبت از مراسم خواستگاری هم بود و به همین خاطر جشن تولد حسابی شلوغ بود.
روشنک عزیزم. آرزو میکنم که همهی لحظات زندگیت پر از طعم خوش شادی و خوشبختی باشه. و تا همیشه سلامت باشی.
هیچکس یار و رفیق نیست به اندازه تو....
یک سال با تو بودن در عطر تو شکفتن
یک سال در هوایت شعر و ترانه گفتن...
رویایمان یک ساله شد! رویای عاشق بودن و زیر یک سقف نفس کشیدن...چقدر زود گذشت گذران یک سال زندگی زیر سقفی مشترک!
لحظه ها را با تو بودن در نگاه تو شکفتن. حس عشقو در تو دیدن مثل رویای تو خوابه...اما رویایی که به واقعیت پیوسته!
یادم باشد که عاشقم! یادت باشد که...
دوستت دارم و امیدوارم به سالیان سال ماندگاری عشقمان!
(1)
ساده می شود عاشقت شد!
وقتی از پس قهری چند روزه لبخند می زنی. (حسن علیشیری)
زندگی جریان دارد و روزها بدون اینکه منتظر ما بمانند، می گذرند.
سال جدید را با مسافرتی پر از اتفاقات عجیب و غریب و تجربیات تازه شروع کردیم . بعد از یک ماه بی وقفه کار کردن و نیمه شب به خانه برگشتن ، غنیمتی بود هر چند هجوم جمعیت ،آبی خلیج فارس را از چشمانمان دور نگاه داشت.
کار جدید همسرگرامی با وجود همه نگرانی هایمان که هنوز هم پابرجایند ، آغاز شد و تنها آرزویم دیدن موفقیتی دوباره در این مسیر جدید است برای او که این روزها بیشتر از همیشه دوستش دارم و گاهی در نبودنش احساس می کنم سقف اتاق در حال پایین آمدن است و نفس من در حال به شماره افتادن. این روزها وقتی به چشمانش نگاه می کنم با همه وجود می فهمم که "ساده می شود عاشق شد!" نمی شود مهربانی و صداقت این چشمها را دید و عاشق نشد ، عاشق نماند ، قهر ماند و سکوت کرد ..نه نمی شود ! در تک تک ثانیه های روزها و شب هایمان هنوز سنگینی هزاران نگرانی و دلواپسی حس می شود اما همیشه گرمای دستانی هست که حجم سنگین ثانیه ها را عقب بزند و شانه هایی که آرام بخش دلی پر از تشویش باشد...
بمان برای من بمان
دو چشمت آسمان من
(2)
"مشترک گرامی دسترسی به ....." روزهای سال 87 برای من پر شده اند از دیدن این جمله قهوه ای رنگ بر هر صفحه ای که می خواهم و باز شدن فضای جدیدی از "فیلترینگ". این بار اما هر چه گشتم ، نیافتم و به قول دوستان هر لحظه بیشتر این جمله در راهروهای اداره طنین انداز شد که " گشتم نبود ، نگرد نیست! " هر نرم افزاری که می شد را نصب کردم و راه به جایی نبرد که نبرد. از ای میل هایم گرفته تا وبلاگ و سایت خبری و هنری و نقاشی و شعر و موسیقی و .....همه و همه را بسته اند تا شاید ما مثل بچه آدم کارمان را بکنیم و یادمان باشد که ساعات اداری ، یعنی فقط سرو کله زدن با کدهای بی حس و حال نرم افزاری و رفع خطاهای همیشگی و پاسخ دادن به کاربران بی انتها . تنها امیدم blogsky است که گویی یادشان رفته در لیست سیاهشان اضافه اش کنند. در خانه هم که نه وقتی برای اینترنت است و نه توانی برای زل زدن به مانیتور.
(3)
در هفته دوم نوروز فرصتی دست داد تا بعد از مدتها با همسر گرامی و بدون یار سوم مان ، که نبودنش بدجوری نمایان بوده و هست ، سری به سینماهای تهران بزنیم.بدون توجه به نرخ بلیط های سینماها که نمی دانم چرا مثل همه چیزهای دیگر در ایران عزیزمان سیری صعودی و دوبرابر گونه داشته ، اولین فیلم را در سالن شماره یک سینما عصر جدید انتخاب کردیم .
" دایره زنگی " کاری از پریسا بخت آور و با فیلم نامه اصغرفرهادی. جدا از نام چندین بازیگر نام آوری که کل فضای پوستر را اشغال کرده بودند ، نام اصغر فرهادی تنها دلیل ما برای انتخاب این فیلم بود. داستان فیلم موضوعی کاملا قابل لمس و امروزی داشت .زندگی آپارتمان نشینی با همه ویژگیهای منحصر به فردش و دختر پسری که با ورود شان به این آپارتمان ما را با حوادث یک روز از زندگی ساکنان آن همراه می کنند.
به نظرمن "دایره زنگی" نمونه خوبی از یک "فیلم شهـری" همراه با "طنز تلخ اجتماعی" است.فیلم با شناخت درست و واقعی از شرایط روز،موضوع "ماهـواره" را به عنوان عامل بغرنجی در خانواده های سنتی و حتی شبه روشنفکری مطرح می کند.با این نگاه که خانواده ایرانی هنوز نتوانسته مابین ارزش های سنتی-مذهبی خود و عوامل غیر قابل کنترل دنیای امروزه (ماهواره و اینترنت و...) تعادل و تعاملی برقرار کند.شاید این فیلم به عنوان اولین ساخته سینمایی پریسا بخت آور یک گام رو به جلو بوده اما با نگاهی دقیق تر، شعاری بودن برخی از سکانس ها گاهی آزار دهنده می شد و از طرفی اگر ضربه پایانی فیلم و تغییر چهره دخترک معصوم نبود ، هیچ حس تعلیقی را در بر نداشت. در کل فیلم " دایره زنگی " را دوست داشتم مثل همه کارهای اصغر فرهادی .
اما بعد از صرف نهار در رستورانی که پر از خاطره بود و عروسک های m&m ، فیلم " زن دوم" را با وجود اخطارهای همسرگرامی جهت تاثیر بد داشتن موضوع فیلم !!! در سالن دو سینما فلسطین ،انتخاب کردیم.
داستان فیلم " زن دوم" در یک مدت ۱۲-۱۳ ساله اتفاق می افتد و همین مساله باعث شده فیلم چیزی حدود ۱۳۰ دقیقه باشد که برای یک فیلم سینمایی ایرانی زمانی طولانی است.تلاش سیروس الوند برای ایجاد یک مثلث عشقی ناموفق بوده و گاهی فداکاری ها و سکوت های زن دوم ، احمقانه بودو غیرقابل پذیرش. گذر زمان و تلاش برای ایجاد فضایی که پدر ، پسر را بیابد آنهم از طریق خبری تلویزیونی و مصاحبه با مادر قهرمان علمی ، موضوعی که شاید 12 سال دیگر طبیعی باشدنه حالا ، فیلم را بیش از حد طولانی کرده بود گویی فیلم ساز عزیز دوست نداشت هیچ سکانس گرفته شده ای ندیده بماند.
این فیلم هم مثل همه فیلم های دیگری که مثلث عشقی دارند و کشمکش مردهای ایرانی برای مخفی نگاه داشتن زن دوم – که شاید شریفی نیا این روزها در این قالب به شدت جا افتاده – موضوعی تکراری و نخ نما شده و در بسیاری از سکانس ها غیر قابل باور داشت.
(4)
بی تو بهار هم ترانه دلتنگیست !
آن روزهای خوب لبخند ، وقتی چشمم را به نی نی چشمان نوازشگرت میدوختم ، تمامی برگهای بازیام برگ برنده میشد !
اندوه بازندهترین حریف دنیا بود ، وقتی تو بودی ! ...(سیامک بهرام پرور)
دومین بهار دلتنگی ها بدون حضورت در حال سپری شدن است.
گذران این ثانیه ها حتی بدون شنیدن صدایت وقتی اپراتور از آن سوی خط در جواب شگفتی ام می گوید: تماس با کشور مورد نظر تا اطلاع ثانوی مقدور نمی باشد!!!!! و نیافتن کارتی دیگر ، سخت است و تلخ است و سنگین.
(5)
از همه دوستان عزیز بابت "فیلترینگ" و ندیدن و نخواندن نوشته هایشان پوزش می خواهم. اگر کسی نرم افزار جدیدی در این زمینه یافت ما را هم بی نصیب نگذارد !
وقتی صدای بارون میپیچه توی ناودون
پر میکشه پرستو به زیر طاق ایوون
وقتی پرنده صبح رو شاخهها میشینه
خورشید خانوم یه خوشه شبنم ز گل میچینه
ابریترین هوا رو تو چشم تو میبینم
شبا به زیر بارون، با یاد تو میشینم
وقتیکه بوی بارون، میپیچه توی جنگل
اقاقی از لطافت، میشه یه طاقه مخمل
وقتیکه ابری میشه، چشمای سبز بیشه
دستای خیس بارون، میشینه روی شیشه
ابریترین هوا رو تو چشم تو میبینم
شبا به زیر بارون، با یاد تو میشینم
حالا شبا که نیستی، چشمای من میباره
آواز گریههاتو به یاد من میاره
بعد تو دست بارون، رو شونههای گل نیست
رو شاخهی اقاقی جاپای سبز گل نیست.... (*)
عیدتون مبارک! این چند روز بارها و بارها این جملهرو تکرار کردم و شنیدم! اما راستش بیحس و خالی! نمیدونم تفاوت روز اول عید اینجا با مثلا روز قبلش چی بود! سر «سال تحویل» داشت برف میومد، یادم نمیومد خونه که بودم سالی با برف تحویل شده باشه! پس عیدتون مبارک برای چیه؟! عید و برف؟ اینجا اما مثلا یکی از شهرهاییه که تعداد ایرانیهاش زیاده و سه تا سوپر مارکت ایرانی مشهور اینجا سعی کرده بودن با سبزههای توی پیادهرو و ظرفهای ماهی قرمز به زور هم که شده بوی عید رو بیارن. طفلیها چه زحمتی میکشیدن و ایرانیهای عزیزی که همه دلشون به همین خریدن ماهی و سبزه و شیرینی عید خوش بود و بچههایی که فارسی نمیتونن حرف بزنن اما منتظر رسیدن عیدی بودن! تنها چیزی که از عید فهمیدم تخممرغ رنگ کردن بود! به یاد روزهای بچگی، رئیس مهربان! مجبورم کرد بشینم یه شونه تخممرغ رنگ کنم!!!!! که خودش روش گربهی ایران رو کشیده بود و نوشته بود «بچهها این گربههه ایران ماست» به همه بچههایی که میشناخت یکی از این تخممرغهای رنگی داد! میگفتم آخه بچهیی که نمیتونه فارسی حرف بزنه تخممرغ گربهدار! میخواد چه کار؟! پول بدید عیدی! پول! ... آخرش هم سهم خودم یه تخممرغ شد!
اما میدونین تازه این وقتهاست که آدم متوجه میشه تمام اون قشنگی نوروز، تمام اون خوشی و جنب و جوش به خاطر دور هم بودن و در کنار خانواده بودنه، وگرنه همهجای دنیا روزها میگذرن و بهار میاد چه با برف، چه بدون برف... همه جای دنیا بالاخره از یه زمانی به بعد درختها شکوفه میکنن و زمین سبز میشه. فقط تنها چیزی که اونقدر زیباست اون دور هم بودن لحظهی سال تحویله توی خونهی پدربزرگ ... نمیدونین چقدر درد داره وقتی حسرت اون لحظهها به دلتون باشه! وقتی عکسها رو میبینین که همه شاد و خندان در کنار همهن و شما توی یه اتاق کوچولو تنها نشستین! بعد با خودتون فکر میکنین، اینجا چه میکنین؟! دنبال چی اومدین؟! این همه لحظهی قشنگ رو از دست دادی که چیرو به دست بیاری؟ اصلا به دست میاری؟؟؟؟
راستی یه مطلب جالب! شب چهارشنبه سوری یکی از کارمندهای آتیش نشانی اینجا که ایرانی بوده توی حیاط آتیش نشانی، آتیش روشن کرده که از روش بپره!!!!!!!!!! (توی حیاط آتیش نشانی!!!) اینام گرفتن اخراجش کردن! حالا رفته دادگاه شکایت کرده که شماها همهتون نژادپرستید! من داشتم رسم و رسوم قدیمیه مملکتم رو اجرا میکردم!!!!!! (به قول هادی خرسندی، ما ایرانیا جون از هرجامون در بره! سنت و رسم و رسوممون سرجاشه!!) ....
عید همهتون مبارک ... سال خوشی رو براتون آرزو میکنم.
(*): اینجا داشت بارون میومد یاد این ترانهی پرخاطره افتادم با صدای علیرضا عصار.
بهار بهار
پرنده گفت یا گل گفت؟
خواب بودیم و
هیچکی صدایی نشنفت!
*
بهار، بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخهها و ریشهها بود
بهار، بهار چه اسم آشنایی!
صدات میاد اما خودت کجایی؟
وا بکنیم پنجرهها رُ یا نه؟
تازه کنیم خاطرهها رُ یا نه؟
*
*
بهار اومد لباس ِنو تنم کرد
تازهتر از فصل شکفتنم کرد
بهار اومد با یه بغل جوونه
عیدُ آورد از تو کوچه تو خونه
(حیاطِ ما یه غربیل
باغچهی ما یه گلدون
خونهی ما همیشه
منتظر ِ یه مهمون)
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصهها بود
خواب و خیال ِهمه بچهها بود
یادش بخیر بچگیا چه خوب بود
حیف که هنوز صُب نشده غروب بود
آخ که چه زود قلکِ عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
*
*
بهار اومد برفا رُ نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد
چقدر دلم فصل بهارُ دوس داشت
وا شدنِ پنجره هارُ دوس داشت
بهار اومد پنجره هارُ وا کرد
منو با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف، حرفای من کتاب شد
حیف که هَمَش سوال ِبیجواب شد
دروغ نگم هنوز دلم جوون بود
که صب تا شب دنبال ِ آب و نون بود
*
*
بهار اومد اما با دست خالی
با یه بغل شکوفهی خیالی
بهار بهار گلخونههای بیگُل
خاطرههای مونده اونورِ پل
بهار بهار یه غصهی همیشه
منظرههای مات ِپشت ِشیشه
بهار بهار حرفی برای گفتن
تو فصلِ بیحوصلگی شکفتن
*
*
بهار بهار پرنده گفت یا گل گفت؟
ما شنیدیم هر کسی خوابه نشنفت
ترانه سرا: محمدعلی بهمنی
آهنگساز: تورج شعبانخانی
تنظیم: حمید صدری
خواننده: ناصر عبدالهی
بهاری دیگر از راه رسید. آغاز سالی نو.باز هم بوی عیدی و بوی توپ ...
یک بهار دیگر بدون تو ، هر جا هستی بهترین همه روزهایم ، سالی پر از شادی و موفقیت برای قلب مهربانت و نگاه گرمت آرزومندم.
اولین مسافرت نوروزی با همسرگرامی را کمتر از 2 ساعت دیگر شروع می کنیم و این بهترین لحظه برای من است. برآورده شدن یک آرزو که زمانی محال به نظر می رسید.
امیدوارم سال جدید سالی سرشار از عشق و صلح باشد و آرامش ، لبریز از عطر دوستی ها و همدلی ها...و از همه عزیزانی که همیشه همراه ما و این خانه بودندو گرمای وجودشان گرمی بخش این جا ، سپاسگزاریم و امیدواریم به طی شدن پر از شادی و لبخند همه دقیقه هایشان !
شاد باشید و خوش و نوروزتان خجسته...